خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

حسین4

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


اى سینه‏ها در ناله‏اى جانسوز باشید

اى قلب‏ها محزون‏تر از هر روز باشید

اى چشم‏ها امروز بارانى ببارید

اى اشک‏ها در زخم دل مرهم گذارید

اى پلکها بگذار تا مجروح گردید

اى ناله‏ها آرام جان و روح گردید

دل شد دوباره مبتلا، اى داد بیداد

زینب رسیده کربلا، اى داد بیداد

فریاد واحزناه مى‏آید ز مقتل

آواى یا جداه مى‏آید ز مقتل

اى دستها خاک عزا ریزید بر سر

برگشته زینب از سفر، نوکرده معجر  

اموال غارت رفته  گویا بازگشته

دارو ندار فاطمه احراز گشته

آنان که زیورهایشان بار گران شد

خلخالهاشان قسمت غارت گران شد

با دست خود بر ساربان زیور ببخشند

خلخالها از جانب مادر ببخشند

از بسکه آنها دستشان را بسته بودند

دیگر ز هر چه ساربان دلخسته بودند

چون داد نعمان، کاروان  را بانگ چاووش

تا کربلا را دید زینب، رفت از هوش

انگار که ناقه دوباره مانده در گل

برگ خزان مى‏ریخت از بالاى محمل

حالا کبوترهاى زهرا کربلایند

با بالهاى زخمى خود پر گشایند

یک کاروان یاس کبوداز ره رسیدند

خاک شفا، بر زخمهاى خود کشیدند

هر کس شکایت داشت از آل امیّه

زینب ولى میگفت از حال رقیه

گودال پر شد از تب و تاب خرابه

خالى است تنها جاى مهتاب خرابه

هر سو که زینب عقده از دل باز مى‏کرد

جمعى کبوتر در پى‏اش پرواز مى‏کرد

یک سو سخن از گوش بود و گوشواره

یک سو رباب و خاطرات گاهواره

یک سو امام عارفان بر خاک افتاد

یک سو سکینه: اى عمو شد آب آزاد

وقتى سخن از لعل مشک سرخ مى‏ریخت

هر خاک را برداشت، اشک سرخ مى‏ریخت

هر کس که از سیلى سخن ابراز مى‏کرد

زخمش کنار علقمه سر، باز مى‏کرد

صحبت ز جسم کودکان بود و نشانه

وز دستهاى بسته و از تازیانه

صحبت ز طشت زر شد و رأس بریده

لبهاى زخم قارى و چوبى کشیده

یک نازدانه با عمو داد سخن داد

وز تهمت سخت کنیزى داشت فریاد

در شام چشمت را عموجان دور دیدند

بر زخم دل‏ها تیغ نامردى کشیدند

با هر شهیدى عقده‏اى از دل گشودند

هى از حرم تا قتلگه را طى نمودند

بر بام تلّ زینبیّه، تلّى از غم

شد خاطرات روز عاشورا مجسّم

گودال بود و خیل چادرهاى خاکى

دلدار بود و شکوه‏ى دلهاى خاکى

این بار از یک بى کفن مى‏گفت زینب

وز غارت خیمه سخن مى‏گفت زینب

آندم که دل بر قبر پیغمبر سپردند

هر یک مصیبتهاى اعظم را شمردند

هر کس که بود آنجا دلش مجروح مى‏شد

از آدم آنجا نوحه خوان تا نوح مى‏شد

این اولین هیئت به دشت کربلا بود

آب فرات از اشک زینب شد گل آلود

 

نظرات  (۰)

از نظرات خوب خود ما را بهره مند سازید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما