خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین ایزدی» ثبت شده است

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


با تو هوای عالم امکان عوض شده

وجه خدا رسیده و انسان عوض شده

چندین هزار سال خراسان خرابه بود

با تو بهشت گشته ، بیابان عوض شده

مسافر کربلا

001

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


از جلوه ی جمال تو باران درست شد

از خشم تو ، جلال تو ، طوفان درست شد

ته مانده ی گِل تو شده ابتدای من 

از خاک تو حقیقتِ انسان درست شد

مسافر کربلا

017

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


شکر خدا برای شما گریه می کنیم

هر شب برای کرب و بلا گریه می کنیم

شکرانه ی محبت تو اشک دائم است

با هر بهانه ای ، همه جا گریه می کنیم

مسافر کربلا

011

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تمام جسم تو زخمی...ولی فدای سرت

چه آمده به سرت زیر تیر و نیزه و نعل؟

بگو که بوسه بگیرم من از کجای سرت؟

دخیل بسته ام امروز هم به پیرهنت

مسافر کربلا

001

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بهشت حضرت پروردگار بسته نشو

مسیر کرب و بلای نگار بسته نشو

تمام هستی عالم ، حسین و کرب و بلاست

تمام هستی و دار و ندار بسته نشو

مسافر کربلا

1

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بانو سلام، دختر موسای طورها

هر جا قدم زدی شده کوهی ز نورها

من عاشقِ قدیمیِ این خانواده ام

 راهی شدم به محضرت از راه دورها

مسافر کربلا

حسین1

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


چشمی که از روایت این روضه ها تر است

"فردا کنار فاطمه با آبرو تر است"

عمری به گریه در پی دلدار بوده ایم

روز جزا پی من و تو چشم دلبر است

مسافر کربلا

103

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دل دست ما که نیست، اسیر شما شده

از لحظه ای که با حرمت آشنا شده...

خواب و قرار را دگر از دست داده است

ذکرش مدام کرب و بلا، کربلا شده

مسافر کربلا

حسین

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


چقدر خاطره مانده به روی پیرهنت

فضای دشت شده پر ز بوی پیرهنت

چقدر جاذبه دارد حوالی گودال

چقدر نیزه شده خیره سوی پیرهنت

مسافر کربلا

99

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ذوالجناح آمده پا تا به سرش خونین است

اشک می ریزد و چشمان ترش خونین است

ذوالجناح آمده سر را به زمین می کوبد

همه ی دشت میان نظرش خونین است

مسافر کربلا

حسین53

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ته گودال تمام بدنش می سوزد

خواهری دید عقیق یمنش می سوزد

نیزه ها زیر حرارت همگی ذوب شدند

بی سبب نیست جراحات تنش می سوزد

مسافر کربلا

001

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


همین که در وسط معرکه پسر افتاد

هزار مرتبه تا پیش او پدر افتاد

بلند می شد و باز هم زمین می خورد

همین که دید علی را چو محتضر ، افتاد

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما