خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۱۰۴ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

1

تب دار ترین تب زده ی بستر دردم

پر سوز ترین حنجره ی حنجر دردم

رنگ رخ من بر همگان فاش نموده

در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم

مسافر کربلا

1

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


شب تاریک هوای سحرش را می خواست

شهر انگار خسوف قمرش را می خواست

گوشۀ حجره کسی چشم به راه افتاده

حسن دوم زهرا پسرش را می خواست

مسافر کربلا

1

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای مسجد الحرام، حرم سامرای تو

بیت الولای دل، حرم با صفای تو

قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو

روح ملک کبوتر صحن و سرای تو

مسافر کربلا

حسین80

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خدا را شکر مهمان حسینیم

به لطف تو سر خوان حسینیم

خدا را شکر هیئت خانۀ ماست

پذیرای محبــــــان حسینیم

مسافر کربلا

...

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بوی فراق می دهد این گریه های من

 ماتم گرفته شال سیاه عزای من

 شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام

 آقا ببخش، درگذر از این خطای من

مسافر کربلا

صاحب

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


با دست خالی آمدم با دست خالی می روم

من به امید تو یا مولی الموالی می روم

روز اول کامدم تربت به کامم ریختند

با چه حالی آمدم من با چه حالی می روم

مسافر کربلا

3

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ساکت و بی صدا زمین خوردن

زپر پا یک عبا، زمین خوردن

بی تعادل شدن شکسته شدن

وسط کوچه ها زمین خوردن

مسافر کربلا

 2

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خورشید سر زد از سحرت أیها الغریب

از سمت چشم های ترت أیها الغریب

تو ابر رحمتی که به هر گوشه سر زدی

باران گرفت دور و برت أیها الغریب

مسافر کربلا

1

ادامه ی شعر در ادامه ی مطالب


بر آه آهِ من جگر سخت خاره سوخت

بر وای وای من دل سنگ ستاره سوخت

همچمون کبوتران ز عطش بال می زنم

لب تشنه ام ،دلم ،جگر پاره پاره سوخت

مسافر کربلا

6

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


قصه از ابتدای مدینه شروع شد

در بین کوچه های مدینه شروع شد

داغی دوباره بر جگر درد و غم زدند

آری دوباره حادثه ای را رقم زدند

مسافر کربلا

 5

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


سایه ی دستی میان قاب چشمان ترش

چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش

رنگ خون پاشیده بر آیینه ی احساس او

لکه های سرخ روی گوشوار مادرش

مسافر کربلا

4

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


باید مرا گلیم مسیر نگار کرد

زیر قدوم فاطمی‌ات خاکسار کرد

مهر تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم

در ماجرای عشق نباید قمار کرد

مسافر کربلا

3

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دلم گدای حسن مجتباست

که آشنای حسن مجتباست

گدایی از بارگه این کریم

امر خدای حسن مجتباست

مسافر کربلا

2

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

 

چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود

شایسته شفاعت حیدر نمی شود

چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت

هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود

مسافر کربلا

1

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


پسر فاطمه آن کس که دلم زنده از اوست

نه فقط ما که دل فاطمه هم زنده از اوست

بوسه بر لعل لب آنکه چنین گفت رواست

جان به قربان کریمی که کرم زنده از اوست

مسافر کربلا

13

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


امشب آغازِ مصیبت می شود

فتح باب درد و غربت می شود

ناله ی زهرا شود امشب بلند

ناله دارد از وجودی دردمند

مسافر کربلا

 12

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بس که از آه، دل شعله ورت می سوزد

با تماشای تو قلب پدرت می سوزد

ای جگرگوشه ی من شعله مزن بر جگرم

جگرم سوخت ز بس که جگرت می سوزد

مسافر کربلا

11

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دیگر طبیب بر سر بالین نیاورید

بالینِ من حسین و حسن را بیاورید

این شرحِ صدر، مرهمِ جان کَندَنِ من است

از سینه ام حسینِ مرا از چه می برید؟

مسافر کربلا

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


قد قامت الصلواه قلم شور تا گرفت

بیت نخست را غزلم از حرا گرفت

تا سنگ پشت سنگ به او اقتدا کند

لب های غار وا شد و بوی خدا گرفت

مسافر کربلا

9

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم

لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم

 یا ایّها الرّسول بدون دعای تو

از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم

مسافر کربلا

8

از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی

فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی

یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی

یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی

مسافر کربلا

1

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای محمد (ص) ای رسول بهترین کردارها

حسن خلقت شهره در اخلاقها ، رفتارها

در بیانت بند می آید زبان ناطقان

قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها

مسافر کربلا

6

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


 آمدی با تجلیّ توحید

به زمین آوری شرافت را

ببری از میان این مردم

غفلت و کفر  و جاهلیت را

 

مسافر کربلا

5

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ملکوت نگاه بارانیت

راوی یک مدینه اندوه است

سالیانی است از غم غربت

خاطر خسته‌ی تو مجروح است

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما