ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در گنهکاری ز بس مشهور هستم
هر کجایی می روم مقهور هستم
طعنه ی مردم به من ، دردی ندارد
درد من این است از تو دور هستم
بال پرواز مرا غفلت شکسته
در حصار جهل خود محصور هستم
غافل از سرمایه ی عمرم که طی شد
در سراشیبی تند گور هستم
معصیت های زیادم را ندیدم
بر عبادات کمم مغرور هستم
ذره ای سختی صدایم را درآورد
این همه نعمت ، ولی من کور هستم
حق من عریانی و بی آبرویی است
با بزرگی خودت مستور هستم
سرپرستم باش در بازار دنیا
کودکی ناپخته و محجور هستم
سائلم ، دور و بر باب الجوادم
در شعاع انتشار نور هستم
وقت جان کندن به دنبال رضایم
مثل سلمانی نیشابور هستم
خادم زوار اربابم حسینم
از تبار فُطرس و منصور¹ هستم
دوست دارم روضه را ، پس در قیامت
با غم ارباب خود محشور هستم
ساربان مزدش گرفت اما خدایا
شاکی از وجدان آن مزدور هستم
در نیامد خاتم از انگشت و می گفت :
حلقه ات تنگ است پس مجبور هستم ...
۱ - «أَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَکٍ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیهالسلام شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ رَئِیسُهُمْ مَلَکٌ یُقَالُ لَهُ مَنْصُورٌ وَ لَا یَزُورُهُ زَائِرٌ إِلَّا اسْتَقْبَلُوهُ وَ لَا یُوَدِّعُهُ مُوَدِّعٌ إِلَّا شَیَّعُوهُ وَ لَا یَمْرَضُ إِلَّا عَادُوهُ وَ لَا یَمُوتُ إِلَّا صَلَّوْا عَلَیْهِ [وَ عَلَى جِنَازَتِهِ] وَ اسْتَغْفَرُوا لَهُ بَعْدَ مَوْتِهِ؛
چهار هزار فرشته در اطراف قبر حسین علیه السلام هستند که جملگى ژولیده و غبارآلودند و تا روز قیامت بر آن جناب مى گریند . رئیس ایشان فرشته اى است که به او منصور گفته مى شود . هیچ زائرى به زیارت آن حضرت نمى رود ، مگر آن که این فرشتگان به استقبالش مى روند و هیچ وداع کننده اى [ با آن حضرت وداع نمی کند ] مگر آن که این فرشتگان مشایعتش مى کنند و مریض نمى شود مگر آنکه عیادتش می کنند و نمى میرد مگر آن که ایشان بر او [ و بر جنازه اش ] نماز می خوانند و پس از مرگش از خدا برای او طلب آمرزش مى کنند »؛
کامل الزیارات ، صفحه ی ١١٩
کافی ، جلد ۴ ، صفحه ی۵۸۷ ؛
بحارالانوار ، جلد ۴۵، صفحه ی ۲۲۰ و ۲۲۶ ؛ جلد ۵۲ ، صفحه ی ۳۲۹
واقعا خسته نباشید