ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای بضعه ی پیغمبر یا فاطمة الزهرا
ای دخت پدر پرور یا فاطمة الزهرا
هم قدری و هم کوثر یا فاطمة الزهرا
حورای خدا منظر یا فاطمة الزهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای بضعه ی پیغمبر یا فاطمة الزهرا
ای دخت پدر پرور یا فاطمة الزهرا
هم قدری و هم کوثر یا فاطمة الزهرا
حورای خدا منظر یا فاطمة الزهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا در بیت الله الحرام از آتش بیگانه سوخت
کعبه ویران شد ، حرم از سوز صاحب خانه سوخت
شمع بزم آفرینش با هزاران اشک و آه
شد چنان کز دود آهش سینه کاشانه سوخت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گوهری سنگین بها از ابر گوهربار ریخت
کز غم جانسوز او خون از در و دیوار ریخت
تا ز گلزار حقایق نوگلی بر باد رفت
شاخه ی طوبی مثالی را ز آسیب خسان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود
کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود ؟
طور سینای تجلی مشعلی از نور شد
سینه ی سینای وحدت مشتعل از نار بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر دیدی گل یاسی به روی چهره نم دارد
مپرس از درد و اندوهش مجال گریه کم دارد
نشاط صبحِ باغی را اگر طوفان به هم می زد
مپرس از باغبان حال نهالی را که غم دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مادرم در بستر است این روزها
روزیم چشم تر است این روزها
مردمِ شهر مدینه کارشان
ترک نهی از منکر است این روزها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما به زیر علم زهراییم
گرد و خاک قدم زهراییم
افتخار همه ی ما این است
نوکران عجم زهراییم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چه کنم درد و بلای تو به جانم ، چه کنم
به نگاهِ نگرانت نگرانم ، چه کنم
اهل یثرب ز من و گریه ی من بیزارند
نا گزیرم که در این شهر نمانم ، چه کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مردم شهر رسیدند ولی با آتش
آمده لشکر ابلیس سراپا آتش
داشت از درد تنِ خانه به خود می پیچید
داد زد کوبه ی در وای خدایا آتش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من التماست می کنم دیگر نگو نه
جان حسین و زینب و حیدر نگو نه
محض خوشی بچه ها هم فاطمه جان
یک خنده کن ، جان حسن با سر نگو نه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من و حال و هوای فاطمیه
زنده هستم برای فاطمیه
روز اول نوشت حضرت حق
نام من را گدای فاطمیه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اصلا نفوذ خطبه ی من بی اثر شده است...
...یا این که گوش مردم این شهر کر شده است؟
دیگر نمانده قدرت در جبهه ماندنم
بابا ببین که دختر تو خون جگر شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو کیستی ؟ تمـام بهشـت پیمبـری
نه ! از بهشت هم به مشامش نکوتری
گفتم تو مادر حسنینی ولی درست
دیـدم همـه پیامبـران را تو مادری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بگو ز جان بهارم خزان چه می خواهد؟
فراق لعنتی از جانمان چه می خواهد؟
مگر که شوهرت از این جهان چه می خواهد؟
به غیر ماندنت ای نیمه جان چه می خواهد؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اظهار درد دل به زبان آشنا نشد
دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد
آن جا از آن زمان که جدا از تنم شده است
یک دم سر من از سر زانو جدا نشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در وجودش خدا که دید تو را
خنده ای کرد و برگزید تو را
ذات حق بود و مصطفی و علی
یا علی گفت و آفرید تو را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در را شکستند
با کینه توزی قلب حیدر را شکستند
ای اهل عالم
آیینه ی روی پـیـمـبـر را شکستند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا نفس در سینه دارم یاد زهرا می کنم
خویش را وقف دل ناشاد زهرا میکنم
صاحبش زهراست هر جا که حسینیه بود
پس دل خود را حسین آباد زهرا می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
درد یک سوخته را سوخته ها می فهمند
روضه ی سخت مرا اهل سما می فهمند
نیست وصفی به جهان سخت تر از روضه ی من
سختی وصف غمم را شعرا می فهمند