خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۹۶۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «muharram» ثبت شده است

حسین2

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


مغرب رسید و عرش خدا خورد بر زمین

از اسب سیّدالشهدا خورد بر زمین

حتی خدای عزّوجل نیز گریه کرد

وقتی غریب کرب و بلا خورد بر زمین

مسافر کربلا

حسین19

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


وقت وداع فصل بهاران بگو "حسین"

در لحظه های بارش باران بگو "حسین"

هرجا دلت گرفت کمی محتشم بخوان

هی در میان گریه بگو جان، بگو "حسین"

مسافر کربلا

حسین18

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


غم بیش از این چه بر سر عالم بیاورد؟

یکجا چگونه این همه ماتم بیاورد؟

ای آه! ای برادر من! ای حسین من!

دشمن به غیر از این چه به روزم بیاورد؟

مسافر کربلا

حسین16

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خون ریخت، قلوه سنگ به روی سرم که خورد

زینب دوید، روی زمین پیکرم که خورد

برخواستم مقابل آن ها بایستم

نگذاشت ضرب تیغ به بال و پرم که خورد

مسافر کربلا

حسین15

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای آن که در عزای تو آدم گریسته

از داغ تو پیمبر خاتم گریسته

بر پاره های پیکرت ای کشتی نجات!

ارواح انبیا همه با هم گریسته

مسافر کربلا

حسین14

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تیری که بر دل شه گلگون قبا رسید

 اندر نجف به مرقد شیر خدا رسید

 چون در نجف ز سینه ی شیر خدا گذشت

 اندر مدینه بر جگر مصطفی رسید

مسافر کربلا

حسین13

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


گیسوی خورشید می ‌لغزید روی خیمه ‌ها

خون و آتش می ‌تراوید از سبوی خیمه‌ ها

آب پشتِ تپّه‌ ها می ‌شُست زخم دشت را

از شرار تشنگی پر بود جوی خیمه ‌ها

مسافر کربلا

حسین12

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


داشت هر چند گلِ جان تو پرپر می شد  

  از شمیمش همه ی دشت معطر می شد

من فقط داشتم از دلهره می لرزیدم   

پیش چشمم که تن پاک تو بی سر می شد

مسافر کربلا

حسین1

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


وقتی علی اکبر من نیست ماندنی

پیداست که برادر من نیست ماندنی

باید که با حسین خداحافظی کنم

این آینه برابر من نیست ماندنی

مسافر کربلا

حسین

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دیگرم شوری به آب و گل رسید

  گاه میدان داری این دل رسید

نوبت پا در رکاب آوردن است

  اسب عشرت را سواری کردن است

مسافر کربلا

118

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب 


شب شب اشک و تماشاست اگر بگذارند

 لحظه ها با تو چه زیباست اگر بگذارند

فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است

 با تو هر ثانیه رؤیاست اگر بگذارند

مسافر کربلا

 117

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

 

باده ی عشق تو هم جنس شراب عطش ست

جان کوثر نَسَبَت تشنه ی آب عطش ست

زائر تربت خونین حسین بن علی ست

عطر شوری که ره آورد گلاب عطش ست

مسافر کربلا

116

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


کعبه محروم شد ز دیدارت

یـابـن زهـرا خدا نگهدارت

کربـلا مـی‌روی و یـا کوفه؟

یا به شام اوفتد سر و کارت؟

مسافر کربلا

113

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای منتظرْ اجابت من بر دعای تو

دل برده از تمامی عالم صدای تو

من خالق تو هستم و تو عبد پاک من

تو کشته ی من هستی و من خون بهای تو

مسافر کربلا

111

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تمام عمر نهم سر به خاک این درگاه

که لحظه ای تو کنی زیر پای خویش نگاه

به دامنت ز ازل چنگ من گره خورده

بر آن مباش که دست مرا کنی کوتاه

مسافر کربلا

110

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای تیر بلا شیشه ی جان را تو شکستی

وی پیک اجل قلب جهان را تو شکستی

چشمم به رهت بود، رسیدی به سراغم

آیینه ی آیین زمان را تو شکستی

مسافر کربلا

106

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


یکی ز خیل شهیدان گوشۀ چمنش

سلام ما برساند به صبح پیرهنش

کسی که بوی هو العشق می دهد نفسش

کسی که عطر هو الله می دهد دهنش

مسافر کربلا

105

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


غیر از این خاک بلاکَش، وطنی نیست تو را

جز سنان و نی و خنجر، چمنی نیست تو را

گفتم از خاتم انگشت تو را بشناسم

تو که انگشت نداری، یمنی نیست تو را

مسافر کربلا

104

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


قد قامت الصلواه قلم شور تا گرفت

بیت نخست را غزلم از حرا گرفت

تا سنگ پشت سنگ به او اقتدا کند

لب های غار وا شد و بوی خدا گرفت

مسافر کربلا

103

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


اگر که باد مخالف کمی امان بدهد

به نیزه دار بگویم سری تکان بدهد

به نیزه دار بگویم که با تکانی نرم

به ابرهای سر زلف تو دهان بدهد

مسافر کربلا

102

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خنجر شمر به خون شه خوبان تشنه!

حنجر شه به دم خنجر بُرّان تشنه!

من چو خِضرَم و فُراتست اگر آب حیات

خِضر کی مانده به سرچشمه حَیوان تشنه؟!

مسافر کربلا

101

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بوی جدایی می رسد از گریه هایم

بر درد هجرانت حسین جان مبتلایم

در این دو ماهی که عزادار تو بودم

آیا قبولم کرده ای ای مقتدایم؟

مسافر کربلا

100

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دل پر از زخم، نفس زخم، رگ حنجر زخم

گوشه ای در ته گودال لب حنجر زخم

آسمان پر شده از سر، سر بر نیزه شده

پیکری روی زمین بی سر و، سر تا سر زخم

مسافر کربلا

99 

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


روی دست تو اگر تقدیر در هم ریخته

حال دنیا را فقط یک تیر در هم ریخته

تیر از شرم گلویی می شود سرخ و سپید

آه رنگ خون و رنگ شیر در هم ریخته

مسافر کربلا

98

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دوباره ضربه ی سیلی نشست بر رویی

به تازیانه کشیدند باز، بازویی

اگر چه هیچ دری وا نشد، ولی آن روز

به جای میخ به نیزه زدند، پهلویی

مسافر کربلا

97

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


نمی‌دانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم

به هر جایی که رو کردم فقط روی تو را دیدم

تو را در مثنوی، در نی، تو را در‌ های و هو، در هی

تو را در بند بند ناله‌های بی‌صدا دیدم

مسافر کربلا

96

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


به بام بر شده ام از سپیده ی تو بگویم

اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم

اذان به وقت گلویی که قطعه قطعه غزل شد

غزل غزل شده ام تا قصیده ی تو بگویم

مسافر کربلا

95

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


آن کشته که بردند به یغما کفنش را

تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را

خون از مژه می ریخت به تشییع غریبش

آن نیزه که می برد سر بی بدنش را

مسافر کربلا

94

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


در طواف بدنت هر چه که عریان خوشتر

بال بریان شده و سینه سوزان خوشتر

گر به گودال ملاقات بیاید بوسه

پاره رگ تر شدن و حنجر گریان خوشتر

مسافر کربلا

93

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


مبهوتم از نظاره ی تشت طلای تو

این جا چرا کشیده شده ماجرای تو

تا این که جای بهتر از این جا مکان کنی

دامن گرفته اند یتیمان برای تو

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما